این روزها از همه چیز میترسم. شیفتم تازه تمام شده و به خانه آمده ام با این که خسته ام تا میخوابم با وحشت از خواب میپرم. آدم های توی صف پراید نود میلیونی با ماسک و دستکش دوروبرم را گرفته اند و به سر و شکل فضایی ام توی آن لباس ها، می خندند. توی رختخواب مینشینم. گلویم خشک خشک است.به جماعتی که کرونا را دست کم گرفته اند فکر میکنم و غصه ام میگیرد. آدمهای بی خیالی که مثل قبل با مجوز طرح ترافیک توی شهر، تردد میکنند، توی مترو و اتوبوس کنار هم می ایستند و منبع
درباره این سایت